خلاصه داستان: یک روز ایپک نامه ای از یک شخص ناشناس بدستش میرسه که در اون نوشته شده بود که فرزند خانواده ای که الان داری نیستی و پدر و مادرت کسان دیگه ای هستن و دو تا خواهر دیگه هم داری. ایپک به خواهراش نامه ای مینویسه و اونا رو به عروسیش دعوت میکنه تا برای اولین بار اونجا همدیگه رو ببینن. نامه ی خواهر دوم که چیلم نام داشت به دست دوستش میافته و دوستش که باید فرار میکرد خودشو به جای چیلم جا میزنه و به عروسی میره. خواهر بزرگتر هم که ایپک بود بخاطر گرفتن اموال پدرس که شخصی به اسم تکین بالا کشیده بود با تکین ازدواج میکنه ولی چون تکین روز اول عروسیشون اینو میفهمه میخواد که به ایپک آسیب برسونه که خواهراش به کمکش میان و تکین در این اثنا کشته میشه و با این که گذشته ی مشترکی با هم نداشتن ولی مرتکب قتل مشترکی میشن. از یه طرف مشخص نیست چه کسی نامه رو فرستاده و آیا پدر و مادرشون زنده هستن یا نه و چرا اونا رو ترک کردن…