خلاصه داستان: پولی یه مادر مجرده كه تقریبا یه ساله طلاق گرفته ، تغییر مكان براش آسون نبود خصوصا تو این اوضاع اقتصادی ، بنابراین مثل خیلی از جوونای امروز كه با این واقعیت دارن زندگی میكنن ، اون و دخترش ناتالی نقل مكان میكنن پیش پدر و مادر عجیب غریبش ، ایلین و مكس ، اما پولی و پدر و مادرش زندگیُ از دو نگاه متفاوت میبینن ، پولی بیش از حد مقیده و پدر و مادرش برعكس ، پولی موقع قرار گذاشتن محافظه كاره اما پدر و مادرش هنوزم ماجراجوئی های جنسیشونُ ادامه میدن ، اونا فك میكنن پولی خوب بزرگ شده پس مشكل اصلی چیه؟ اونا میگن به اندازه یه روستا طول میكشه تا یه بچه رو بزرگ كنی و تو وضعیت پولی ... این روستا تو آتیش ــه ، اما پولی با كمك بهترین دوستش گرگ و شوهر دوست داشتنی و بی مسئولیت سابقش و دستیار باحال و فوق العاده ش جن اولین گامشُ به سوی یه زندگی برمیداره ، و این گامُ با یدونه اجتماعیش شروع میكنه...