خلاصه داستان: "اندی" (مانتنیا) و "لیز" (استیونسن)، در دههٔ چهل زندگی، خیال ازدواج دارند. اما مدتی پیش از اجرای مراسم در حالیکه همراه با دوستان خود برای شام در رستورانی گرد آمده‌اند، رفقایشان حکایت رابطهٔ "میکی" (کریستال) و "الن" (وینگر) را به عنوان حکایتی اخلاقی و هشدار دهنده برایشان تعریف می‌کنند تا نشان دهند چطور یک ارتباط خوب عاطفی می‌تواند از مسیر مطلوب خود منحرف شود. "میکی" یکی از داورهای ارشد مسابقات قهرمانی بستکبال است که برای دفن پدرش به پاریس رفته، اما جسد به دلایلی در ترانزیت گیر کرده و تکلیفش معلوم نیست تا اینکه....