خلاصه داستان : مردی به ویکتوریایی استرالیا باز می گردد، جائی که در آن بزرگ شده، و با زنی اسرار آمیز که او را یاد فردی که در گذشته می شناخته می اندازد و...

خلاصه داستان : زندگی یک ستاره رو به افول پس از مرگ ناگهانی همسر ثروتمندش در مسیر ایتالیا دچار تغییر می شود و...

خلاصه داستان : درحالیکه اهالی شهر، خود را برای مراسم سالیانه آماده می‌کنند، بزرگترین نگرانی‌شان، حمله‌ی خرگوشها و از بین رفتن سبزیجاتی است که برای این مراسم تهیه کرده‌اند. «والاس» و «گرومیت» وظیفه‌ی محافظت از سبزیجات را بر عهده دارند اما انجام یک آزمایش از طرف «والاس» همه چیز را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد.

خلاصه داستان : در سال 1962،"اریک" به همراه دوست جدیدش "ادموند" و برادر بزرگش "هنری" قصد دارند تعطیلات تابستان را در خانه ای متروک نزدیک به رودخانه سپری کنند.روزی "اوا کلادیوس" به خانه آنها رفته و همه چیز را تغییر می دهد...

خلاصه داستان : کارلتون رز بعد از اینکه به طور تصادفی نگهبانش رو میکشد به آلاسکا فرار می کند ...

خلاصه داستان : دانش آموزی در یک مدرسه کاتولیک درس می خواند و زمانی که راهبه مدرسه زیاد برادرش را کتک و چک و لگدی میکند او دچار سوء ظنی می شود. اما مشکل اینجاست که به هرکسی هم که در مورد راهبه مدرسه می گوید، مردم حرفش را به هیچ عنوان باور نمی کنند ...

خلاصه داستان : سال 1910. «هلن» (بانم کارتر) و «مارگارت اشلگل» (تامپسن) با برادرشان، «تیبی» (راس ماگنتی) با خانواده ی «ویلکاکس» آشنا می شوند. «خانم ویلکاکس» (ردگریو) با «مارگارت» طرح دوستی می ریزد و هنگام مرگ وصیت می کند که ملک روستایی هواردز اند به «مارگارت» برسد. اما «هنری ویلکاکس» (هاپکینز) و بچه هایش وصیت نامه را از بین می برند و پس از چندی «هنری» به «مارگارت» پیشنهاد ازدواج می دهد.

خلاصه داستان : داستان فیلم در مناطق سر کیوبک و در تعطیلات کریسمس رخ می دهد.داستان در مورد پسری جوان و خانواده اش است که مالک فروشگاه اصلی شهر هستند و...

خلاصه داستان : در جنگ جهانی اول، وقتی پاریس در آستانه سقوط توسط آلمانها است، بیوه جذاب، "پرنسس دو بورمز"، خودروهای زیادی را به صف می کند تا مجروحان جبهه را به ویلا او منتقل کنند و...