خلاصه داستان : قصه زیبای شجاعت و افتخار و سختی در مورد سامورایی است که قصد دارد انتقام خود را از یک حاکم فئودالیست ظالم که تمام زندگیش را نابود کرده بگیرد …

خلاصه داستان : "آیاکو" برای پرداخت بدهی پدر خود با رئیسش "آقای آسای" رابطه پنهانی برقرار می کند. او همچنین برای برادرش پول می فرستد تا شهریه دانشگاه خود را بپردازد، اما پدرش مانع اینکار او می شود. او "آقای فوجینو" را فریب می دهد تا پولهایش را به او بدهد تا با دوست پسرش ازدواج کند اما...

خلاصه داستان : "اومکشی" گیشایی که در منطقه ای از کیوتو زندگی می کند،پس از اینکه معشوقش "فوروساوا" همسرش را ترک کرده و ورشکست می شود،خود را موظف می داند با او بماند.اما خواهر کوچکتر او "اوموچا" اعتقاد دارد او وقت و هزینه خود را روی یک بازنده تلف می کند.او نقشه ای مختلفی برای رهایی خواهرش در سر دارد...

خلاصه داستان : ""شینوسوکه" به عنوان یک گزینه برای ازدواج به "شیزو" معرفی می شود اما او عاشق خواهر بیوه اش "ایو" می شود.اما پیمانش او را از ازدواج منع می کند زیرا او باید پسرش را به عنوان بزرگ خانواده همسرش بزرگ کند و...

خلاصه داستان : "هاتسوکو اومابوچی" بیوه ای است که یک خانه گیشا موفق در کیوتو را اداره می کند. دختر جوانش "یوکیکو" پس از اقدام ناموفق خودکشی در پی جدایی عشقش به دلیل کار مادرش، از توکیو بازمی گردد. او رابطه مخفیانه ای با "دکتر موتابا" جوان دارد و...

خلاصه داستان : یک دختر نینجای جوان بنام «آزومی» تربیت شده است تا سه فرمانروای خبیث را در سرزمین اش به قتل برساند، در حالی که با مشکلات شخصی خودش هم دست و پنجه نرم می کند...

خلاصه داستان : "نوریو" پدر "شو" پسرش را در توکیو و وضعیتی بسیار بد و بی امید پیدا می کند.او که دو سال پیش برای دنبال کردن زندگی اش به عنوان آهنگساز خانه اش را ترک کرده بود،گروه خود را ترک کرده و دوست دخترش نیز او را رها کرده...

خلاصه داستان : 5 دانشجو پسر،تاکوما،ماسارو،شونساکه،اتسوشی و دیاگو همه عضو گروه داستان های تخیلی علمی هستند.اما آن ها به هیچ عنوان به دانش و علم علاقه ایی ندارند ...

خلاصه داستان : در سال ۱۹۸۹ ، یک دختر دزدیده شده و به قتل می رسد. این موضوع به پرونده Rokuyon باز میگردد که ۱۴ سال است که حل نشده است. اما در ادامه اتفاقاتی می افتد و حقیقت هایی آشکار می شوند که …

خلاصه داستان : 9 فرد محکوم از زندان فرار میکنند. آنها یک ون می دزدند و به سمت انبار پولی که هم سلولی‌شان به آنها وعده داده بود می روند تا پول را بین هم تقسیم کرده و پس از آن راهشان را از هم جدا کنند...