خلاصه داستان : پدر خانوده به شدت بد اخلاق است. او قوانین خاصی را در خانه حکم فرما کرده که از بدترین آنها می توان به عدم استفاده از کامپیوتر و مشتقات آن اشاره کرد. دختر ده ساله او یعنی ایا به فکر چاره ای است تا خلق و خوی پدرش را تغییر دهد تا اینکه با مشاهده بدرفتاری پدر در محل کارش، راه حل را می یابد …

خلاصه داستان : یک تاجر الماس پس از اینکه متوجه معامله نادرست و اشتباهش می شود،خودکشی می کند و جواهرات را برای همسرش باقی میگذارد. دانستن کسب و کار قبل از اینکه ...

خلاصه داستان : تولدو، سال 1929. «تریستانا» (دونوو) که با مرگ مادرش تنها شده، می خواهد با قیم اشراف زاده ولی فقیرش، «دون لوپه» (ری) زندگی کند. «تریستانا» دختری جوان، معصوم و با ایمان است و «دون لوپه» مردی مهربان و بی بند و بار، و علاقه ی پدرانه ی او به «تریستانا» خیلی زود رنگ دیگری به خود می گیرد...

خلاصه داستان : او که از ازدواجش ناراضی است و با پولس، دانشجوی هنر جوان، راحتی و آسایش را پیدا می کند. با اینکه تفاوت هایشان زیاد است همانند سنشان،اما آنچه که آن ها را بهم نزدیک میکند ...

خلاصه داستان : پس از اینکه یک فرصت برای دیدار با فرانکوئیس، نویسنده آوانگارد برایش فراهم می شود،سالخورده ایی شروع به تغییر زندگی اش می کند، در حالیکه مارک ازدواج موفق داشته است. با این حال فرانکوئیز ...

خلاصه داستان : «سلما» (بیورک)، مهاجر چک، زنی است جدا شده، پسری (کوستیک) دارد، در کارخانه ای در یکی از مناطق روستایی امریکا کار می کند و رفته رفته بینایی اش را از دست می دهد. تنها عاملی که او را از شر مصایب زندگی اش رهایی می بخشد، علاقه ی شدیدی است که به موسیقی دارد...

خلاصه داستان : کارول (کاترین دنوو) زن جوان بلژیکی است، که در یک آرایشگاه کار می‌کند. او از لحاظ روحی دختر آشفته و پریشان است و نسبت به مردان احساس بدی دارد. حتی با پسری که شدیدا به او علاقه دارد، نمی‌تواند ارتباط برقرار کند. او در لندن به همراه خواهرش هلن (ایوان فرنوکس)زندگی می‌کند در حالی که بشدت گوشه گیر و خجالتی است. هنگامی که هلن برای گذراندن تعطیلات به همراه دوست پسر متاهلش (لن هنری) به ایتالیا می‌رود، کارول تنها می‌ماتد. او پس از انزوا در محیط کار، خودش را در آپارتمانشان محبوس می‌کند و به مرور اسیر ترس‌های جنون آور و پارانویایی خودش می‌گردد و بیماری روانی می‌شود...

خلاصه داستان :“دلفین” و “سولان” دو خواهر هستند که در روچفورت زندگی می کنند.”دلفین” مربی رقص بوده و “سولان” پیانو آموزش می دهد.”مکسین” یک شاعر و نقاش است.او خدمت نظامی خود را انجام می دهد.”سایمون” مالک یک فروشگاه موسیقی بوده و یک ماه پیش پاریس را ترک می کند تا به جائی که ده سال پیش عاشق شده بازکردد.آنها در جستجوی عشق و یکدیگر هستند و…

خلاصه داستان :تمدن فرانسه در بیابان. سگن از سهامداران کشاورزی است،او با شجاعت و دارای اراده قوی می باشد. در سال 1911 ...