خلاصه داستان: سالما در شهر سانتا کلارا در مکزیک زندگی می کند. او دختری شانزده ساله و یتیم است که هیچ گاه شانس دیدار پدر و مادر واقعی خود را پیدا نکرده. در طول تمام زندگی سالما به او گفته بودند که پدر و مادر واقعی اش او را ترک کردند. سالما تمام زندگی خود را صرف تحقیق درباره ی سرنخ هایی از هویت پدر و مادر واقعی اش و محل سکونت آن ها کرده است اما این تحقیقات تا کنون هیچ گونه نتیجه ای برایش نداشته. یک روز او کتابی را پیدا می کند که در آن داستان های سانتا کلارا و تاریخ مردمانش درج شده است.