خلاصه داستان : در مورد دو دانش آموز ماجراجو می باشد که می خواهند با کمک یکدیگر داستان های مانگایی که یکی از آنها می داند را به وسیله ی نقاشی به صورت مصور در بیاورند

خلاصه داستان : یک پستچی متوجه میشه چیزی به پایان عمرش بخاطر بیماری باقی نمانده در همین حین شیطانی دربرابرش ظاهر میشود و به او پیشنهاد می دهد که اگر چیزی را از جهان ناپدیدکند عمرش را طولانی تر خواهد کرد . مرد به روابطش با دوستان عشق هایش, خویشاوندان و همکارانش فکر میکند که وقتی او بمیرد خالصانه برایش ناراحت میشوند…

خلاصه داستان : در مورد میدوری 14 ساله است، او خانواده ای ندارد و در یک سیرک برزگ شده است …

خلاصه داستان : در سال ۱۸۶۸، بعد از اتمام جنگ باکوماتسو، مردی به نام «کنشین همورا» که سابقا یک آدمکش بوده است، در حالی که در ژاپن سرگردان است، قسم میخورد به کسانی که نیاز به کمک داشته باشند یاری برساند...

خلاصه داستان : در سن 20 سالگی هیساشی و مای نامزد میکنند اما به طور ناگهانی مای ایست قلبی میکند و به کما میرود

خلاصه داستان :فرزندان خانواده "کهارو" از هم گسیخته و مستقل از یکدیگر زندگی می کنند. اکنون پس از سالها خانواده دوباره دور هم جمع شده و هرکدام داستانی برای گفتن دارند. یکی بسیار تحت تأثیر قرار گرفته ولی دیگری نویسنده است، اما به طور مداوم در هیچ جایی کار نمی کند. دیگری میزبان یک باشگاه و میهمانان را سرگرم می کند. آنها فراموش نکرده اند که سالها پیش چه اتفاقی افتاده است و ....