خلاصه داستان : مالک بشر دوست یک فروشگاه متهمان سابقه دار را استخدام می کند تا به آنها شانسی دوباره بدهد. اما یکی از متهمانی که او استخدام کرده دو تن از هم قطاران خود را برای سرقت از فروشگاه خبر می کند و...

خلاصه داستان : "مت مسترز" جوان از پدر خود که هرگز او را ندیده متنفر است.به نظر می رسد او مادرش را در حال مرگ تنها گذاشته است.این احساس او باعث ایجاد تنفر بین مردم کوهستان شده است.اما با از راه رسیدن یک غریبه تاثیرات مثبت بین مردم ایجاد می شود و...

خلاصه داستان : "کوئرت اونز"، مردی خطرناک با پرستاری "پنلوپه وورث" از مرگ نجات می یابد. او در نهایت با انتخاب دنیایی که در آن زندگی می کند و دنیای "پنلوپه" گرفتار می شود...

خلاصه داستان : در حالیکه مهاجران مورمون به سمت سرزمین موعود در کنار رود "سن خوان" در یوتا حرکت می کنند،آنها "تراویس بلو" و "سندی" دو تاجر اسب را به برای هدایت واگن استخدام می کنند.آنها باید به منطقه ای ناشناخته وارد شده و با مشکلات زیادی روبرو شوند و...

خلاصه داستان : دو برادر به قولی که هنگام مرگ پدرشان به او داده اند عمل کرده و تلاش می کنند تیدبل به قانونشکنانی موفق شوند. "بامبینو" تلاش می کند به "ترینیتی" جوانتر راه و روش زندگی را نشان دهد اما طبیعت و شخصیت آنها از این امر جلوگیری می کند و...

خلاصه داستان : در سال 2017 یک مرد ثروتمند به آخر زمین سفر می کند تا زنی کامل و بی نقصی که همیشه توی نظرش بوده را پیدا کند، اما او خبر ندارد که قرار است چه هرج و مرجی به وجود آید...

خلاصه داستان :سه قانون‏شكن به نام‏هاى « رابرت » ( وین ) ، « پدرو » ( آرمنداریس ) و « ویلیام » ( كثرى جونیر ) به بانكى دستبرد می‏زنند و سپس براى فرار از دست كلانتر ، آواره‏ ى دشت و بیابان می‏شوند . تا این كه به طور اتفاقى به زن باردارى بر می‏خورند . زن ، فرزندش را به دنیا می ‏آورد و پیش از مرگ از سه مرد میخواهد كه جان كودك را نجات دهند .

خلاصه داستان :فلینت منبع اب سیمز را قطع کرده است. هنگامی که پسر سیمز برای گرفتن اب می رود، یکی از مردان فلینت او را می کشد...