خلاصه داستان : در سال 1932، "اولیور نیکولاس" سیزده ساله پس از مرگ ناگهانی نظافتچی خانه خود که زنی شصت و پنج ساله بوده و برای او حکم مادر را داشت، از راه خود منحرف شده و به بیراهه های نیویورک کشیده می شود...

خلاصه داستان : داستان فیلم درباره زنی به نام کلیر است که در اثر تصادف زخمهای زیادی بر صورت و بدنش باقی مانده و البته دردی دائمی را احساس میکند که دست از سر پاها و کمرش بر نمیدارد. شاید بدتر از اینها این باشد که او همواره عصبانی است. آستانه تحملش کم شده، همیشه سردرد دارد، بیخوابی عذابش میدهد، از چیزی لذت نمی برد و برای کسی احساس شفقت نمیکند و همه او را رها کرده اند و...

خلاصه داستان : "هنری پول" به خانه ای در محله قدیمی خود نقل مکان می کند تا چیزی را به که اعتقاد خود آخرین روزهای تنهایی است سپری کند. اما کشف یک معجزه توسط یک همسایه پر سر و صدا، خلوت او را به هم زده و ایمانش به زندگی را بازمی گرداند...

خلاصه داستان :استر بهمراه مادرش مغازه ای را در نزدیکی مرز آمریکا و مکزیک اداره میکند. در یکی از شب ها دو مشتری به رستورانشان می آیند و همه را تهدید میکنند.

خلاصه داستان :استر بهمراه مادرش مغازه ای را در نزدیکی مرز آمریکا و مکزیک اداره میکند. در یکی از شب ها دو مشتری به رستورانشان می آیند و همه را تهدید میکنند.