خلاصه داستان : توکسی می یابد که او هیچ کاری عنوان یک ابرقهرمان نمیتواند انجام دهد، زیرا او اشرار را از شهر رانده است. او تصمیم می گیرد تا برای یک شرکت بزرگ کار کند،اما او متوجه می شود که این ممکن است بدترین دشمنش باشد ...

خلاصه داستان : "آنجلا" در قالب دختری شهری تشنه به خود بازگشته است.کمپی تازه در زمینی که قتلهای گذشته اتفاق افتاده ساخته شده است اما او نقشه های دیگری دارد و...

خلاصه داستان : فیبی̎ (یانگ)، دختر امریکائی، که به دعوت یک دوست مونته کارلو آمده، در می‌یابد که دعوت، تنها یک تعارف بوده است. بنابراین بی‌پول و بی‌راه بازگشت، ناگزیر است راهی برای زندگی پیدا کند. ̎جولیان̎ (لوئیس)، یک بازیگر کم استعداد و شکست‌خوردهٔ امریکائی نیز تنها و بی‌پول است و باید شغلی پیدا کند. ̎نیل̎ (بلوشی) با همسرش، ̎مریلین̎ (شپرد)، یک زوج امریکائی طبقهٔ متوسط برای تعطیلات به مونته کارلو آمده‌اند. آنان در قطار با ̎اوگی̎ (کندی) آشنا می‌شوند؛ قماربازی که همه چیزش را باخته و حالا در راه مونته کارلو است تا با اندکی برد بتواند زندگی‌اش را سر و سامان دهد. ̎فیبی̎ و ̎جولیان̎ ، تقریباً همزمان سگی را پیدا می‌کنند که برای یابنده‌اش ۵۰۰۰ دلار جایزه تعیین شده است. آن دو تصمیم می‌گیرند سگ را به صاحبش برسانند و جایزه را بگیرند ...

خلاصه داستان : این فیلم داستان زندگی خانواده‌ی مردی به نام "نوح" است، و بازگو کننده این است که چگونه زندگی هر شخصی منحصر به فرد است. نوح با مشتریانش س/ک/س دارد. همسرش "هرا" که برای انجمن سانسور کنندگان کار می کند باید فیلم پ/و/ر/ن/و مشاهده کند. آنها یک فرزند دارند و خواهر "هرا" نیز پیش آنها زندگی می کند...

خلاصه داستان : یک رقاص که کسی را در دنیا ندارد، با انجام یک کار غیر معمول شغلش را به خطر می اندازد و با یک شریک جدید برای رسیدن به موفقیت همراه شود...

خلاصه داستان : یک روانشناس موفق بعد از اینکه یکی از بیمارانش در تعطیلات خانوادگی او را بشدت مورد تعقیب قرار می دهد، عقلش را از دست می دهد و دیوانه می شود...

خلاصه داستان : دختر نوجوانی که به همراه پدر مطلقه خود در تعطیلات به سر می برد سعی می کند با گفتن اینکه با پدرش رابطه دارد دوستی برای خود پیدا کند...

خلاصه داستان : سن فرانسیسکو. با رد ثبت داروی باروری «دکتر الکساندر هس» (شوارتسنگر) و «دکتر لری آربوگاست» (د ویتو)، این دو امکانات تحقیقاتی شان را از دست می دهند و رئیس کینه توزشان- «نوآبانس» (لانگلا)، «دکتر دایانا ردین» (تامپسن) را جایگزین آنان می کند. «آربوگاست» ناآگاهانه تخمک های منجمد شده ی «ردین» را می دزدد و برای اثبات «کارآیی» داروی شان، با اسپرم «هس» در هم می آمیزد و به «هس» تزریق می کند...

خلاصه داستان : وین دوباره بازگشته و اینبار تصمیم دارد با دوستش یک کنسرت راک ترتیب دهد. در همین حال رئیس دوست دخترش به او نظر دارد و وین باید هرچه سریعتر دوست دخترش را به لس آنجلس منتقل کند...