خلاصه داستان : مردی شیاد نقشه می چیند تا با فریفتن زنی که به تازگی همسر قهرمان خود را از دست داده، پول هایی که برای مراسم خاکسپاری او جمع آوری شده را برباید ولی ناگهان عاشق این زن می شود.

خلاصه داستان : امیلی از بیماری روانی رنج می برد و همسرش هنری همواره مراقب اوست. بعد از مرگ امیلی ؛ هنری با زنی ازدواج میکند که برادرش به او پیشنهاد کرده بود. پزشکی قانونی به مرگ امیلی مشکوک می شود و مشخص می شود که وی به مرگ طبیعی نمرده و انگشت های اتهام به سوی هنری نشانه می روند.

خلاصه داستان : جوانی هنرمند برای اثبات خود به خواهرش تبدیل به ستاره ی نیویورک می شود

خلاصه داستان : یک گروه چند ملیتی مسافران قطار درگیر طرح تهاجم نازی ها می شوند پس از جنگ جهانی دوم که ...

خلاصه داستان : "فرانکی مدیسون" پس از تحمل چهارده سال زندان به نیویورک بازمی گردد."نول ترنر" همکار سابق او اکنون مردی ثروتمند است و "فرانکی" انتظار دارد به قراری که هنگام دستگیر شدن با هم گذاشته اند وفادار بماند اما...

خلاصه داستان : "نیک" و "نورا" به درخواست دو تن دیگر تلاش می کنند پرونده مرگ "تامی دریک" را که در یک مراسم رقص کشته شده را به نتیجه برسانند...

خلاصه داستان : "اولویا هاروود"، بیوه زنی جوان و جذاب، با "مارک بلیس" هنرمند در راه بازگشت به لندن آشنا می شود. آنها عاشق هم می شوند و...

خلاصه داستان : "سوزانه" پس از بازگشت از اردوگاه کار اجباری، با سربازی که در آپارتمانش زندگی می کند روبرو شده و تجربیات مشترکش را در خلال جنگ جهانی دوم با او مرور می کند...

خلاصه داستان : « بوریس لرمونتوف » ( والبروك ) مدیر موفق برنامه‏ هاى نمایشى با « جولیان كراستر » ( گورینگ ) آهنگ‏ساز با استعداد در باله‏ ى جدیدى به نام « كفش‏هاى قرمز » هم كارى مى‏ كند . در این نمایش بالرین جوان اما خوش آتیه ، « ویكتوریا » ( شیرر ) ، نقش اصلى را اجرا مى‏ كند . « جولیان » و « ویكتوریا » دل باخته‏ ى یك دیگر مى‏ شوند و « لرمونتوف » دچار حسادت مى‏ شود...